تقدیم به اونکه ... خودش می دونه ...
این ترانه را در شبی میگویم ،
که احساس گناه میکنم ، و میترسم که مزاحم زندگی تو شده باشم ،
در شبی میگویم که دوست دارم تصمیم گیر باشی
و بین ماندن و رفتن یکی را انتخاب کنی
و در شرایطی که گمان میکنم از تو که میگویم آزارت میدهد ،
در شبی میگویم که بیشتر از تمام شب ها دوستت دارم
و قلبت را بیشتر از همیشه میپرستم !
دیگه از تو نمیخونم ...
ترانه ای میگم برات همون میشه بغض صدام
ترانه ی بودن من یه باره میشه مثل گناه !
دلبرم اونور دنیات برام از تنهایی میگی ؟
از بهار واسم نمیگی میای از بی کسی میگی !؟
تو برام مثل گل یاس پری از بوی خوش عشق
واسه من خود بهاری شادی تو هدیه میاری
دنیای تو پر درده دنیای من پر غصه
دنیای ما نگرونه بهار ما نیمه جونه
جدایی فصلی تازه ست اگه که بهار نمونه !
به جرم صداقت اینبار بهار ما نمیمونه
تو می دونی که میتونی تو پاییز آواز بخونی
اما من میمیرم وقتی خشک میشه برگ درختی
تو برو با سرنوشتت برو پیشواز بهشتت
اما من اینجا میمونم اینجا هست مثل جهنم
برو شادی کن تو جا من با شاهپرک بازی کن تو جا من
ترانه بساز تو جا من بنویس از عشق بازم به جامن
دنیای من سوت کوره دنیای تو پره نوره !
واسه مهمونی عشقت چلچله پیشت میخونه !
من اینجا بی کس و کارم
آروز جز مرگ ندارم !
بعد توگم میشم تو خاطراتم
دیگه از تو نمیخونم ! ! !
آرزوی شادی و پیروزی و بهروزی برایت دارم
و امید دارم که تا ابد در شادی زندگی کنی
و بدان که همیشه شادی تو آرزوی من بوده است
و آینده به تو لبخند خواهد زد و از آن توست و به یاری
خدا دنیایی پر از لطافت در انتظار تو خواهد بود ،
پس با رویی گشاده به سمت آن برو و فراموش کن
که روزی تنهایی دوای تنهاییش خودش را در تو می جست
و در پاکی قلبت !
و بدان چنانچه بخواهی هیچ گاه یادت را نخواهم نوشت !
تنها اگر تو بخواهی ! پس سرنوشت من در دستان توست
و انتخاب با تو و من هم گوش به فرمان قلب پاکت... همین.
|